صدراصدرا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات کودکی صدرا

کارگاه فرزند پروری (1)

1395/12/18 11:03
نویسنده : مامان صدرا
220 بازدید
اشتراک گذاری

الان چند هفته است که دارم یک دوره کارگاه فرزندپروری را می گذرانم. از بس رفتار با شما فینگیلی ها سخته امروزه روز دیگه برای آب خوردن و لباس پوشیدنتون هم باید آموزش دیدچشمک. تصمیم گرفتم خلاصه مطالب را هر دفعه اینجا بنویسم که هم برای خودم مرور بشه و هم بازدیدکنندگان استفاده کنند. پس روی سخنم توی این پست ها با مامان های محترم هست.

عنوان این دوره فرزندپروری به روش فرامدرن یا درمان فرامدرن ACT هست. این روش جدیدی هست که اخیرا در ایران داره رایج می شود و البته سالهاست که در امریکا و اروپا روانشناسان از /ان استفاده می کنند. البته کسانی که به رشته روانشناسی آشنا هستند اطلاعات بیشتری دارند ولی چکیده این روش را اینجا به زبان ساده و مادرانه بیان کنم.

هدف در این برنامه فرامدرن این است که ابتدا شناخت صحیح از خودمان و هیجانات و احساساتمان بدست آوریم و رابطه خودمان با ذهنمان اصلاح شود. پس از این مراحل رابطه ما با بچه ها درست می شود. از یک دیدگاه دو گروه مادر داریم: 

مادرهای مکانیکی یا تعمیرگاهی: هر موقع به مشکلی برخورد درصدد اصلاح آن برمی آید. با هر رفتاری به مشاور مراجعه می کند مثلا پرخاشگری بچه.. بعد یک رفتار را اصلاح می کند یه مشکل جدید پیش می آید. بچه بزرگتر که شود مثلا مشکل کمرویی پیش می آید. به سن مدرسه که می رسد مدام نگران است و به معلم توصیه می کند که بچه من را کنار همه جور بچه ای ننشیند چون حرف زشت یاد می گیرد.. بزرگتر که شود اجازه نمی دهد با دوستان دبیرستانی اش بیرون برود چون نگران است که گول بخورد و تحت تاثیر حرف یا رفتار دوستانش قرار بگیرد. به سن دانشگاه که برسد فکرش این است که توی خوابگاه چه اتفاقی می افتد و نکنه دوستش سیگار بهش بده و خلاصه فقط به فکر تعمیر و اصلاح بچه است. با خودش نگفته من باید بچه ای را تربیت کنم که حتی اگر من کنارش نباشم بداند چکار کند. این مادر مدام در حال ساپورت کردن بچه است و اصلا اجازه رشد و پیشرفت به بچه نمی دهد. 

مادر مهندس یا عاشق: فکر این است که چگونه بچه را تربیت کند که حتی در غیاب خودش خیالش از بابت بچه راحت باشد. این کار ممکن نیست مگر اینکه قبل از آن مادر باید مناطق ذهنی و هیجانات خود را بشناسد.

در یک طبقه بندی دیگر بر اساس مناطق ذهنی 4 گروه  مادر داریم: هیجانی- قانونی- 

منطقه هیجانی: وقتی بچه کار اشتباه یا ناپسندی انجام دهد یک سری فکر در ذهن ما ایجاد می شود و سر بچه داد می زنیم. یا اگر در یک جمع باشیم حواسمان پرت شده و اصلا تمرکز خود را از دست می دهیم. حالا اگر بپرسند برای چه داد زدی می گوییم میخواهم بچه را تربیت کنم. از دیدگاه این روش تربیتی این داد زدن اصلا برای تربیت بچه نیست بلکه فقط برای خالی کردن خشم و عصبانیت خودمان است.

ریشه این داد زدن چیست؟ وقتی بچه کار ناپسندی انجام دهد مثلا در جمع حرف زشت بزند در ذهن ما یک رشته فکر تولید می شود که الان بقیه چه فکری می کنند؟ حتما فکر می کنند که توی محیط خونه مامان باباش حرف زشت می زنند که بچه یاد گرفته و سپس به دنبال این فکر یک سری احساس هایی در ما بوجود می آید احساس غم، عصبانیت،پرخاشگری و... و بعد یک میلی در انسان بیدار می شود که الان وقت این است که بچه را دعوا کنی یا نصیحت کن. این رفتار (دعوا یا کتک زدن) را انجام می دهیم. حال این رفتار را که انجام دهیم احساس راحتی و خالی شدن به ما دست می دهد. پس همه می دانیم که داد زدن درست نیست ولی آنرا انجام می دهیم. پس این داد زدن هیچ نقشی در تربیت بچه نداشته فقظ بخاطر این داد زده ایم که در منطقه هیجانی ذهن بوده ایم. بچه ای که زیر نظر یک مادر هیجانی تربیت می شود اصلا درک درستی از عواقب کارهایش ندارد و گیج می شود چون یک عمل او ممکن است در دو موقعیت با دو عکس العمل مختلف مادرش روبرو شود. حتی روانشناسان عقیده دارند مادری که همیشه بداخلاق است خیلی بهتر از مادری است که در منطقه هیجانی ذهنش است. این نوع مامان ها برای بچه ها هدیه زیاد می خرند، تشویق می کنند و بچه های دیگه این مامان ها را خیلی دوست دارند چون مامانهای گول زننده ای هستند برای بچه های دیگر ولی اگر پای صحبت بچه خود آنها بنشینیم میگوید اینقدر مرا اذیت می کند چون جنین مادری اگر حال خودش خوب نباشد تنبیه های شدید برای بچه اش درنظر می گیرد نه لزوما کتک زدن مثلا محرومیت و .. افراط و تفریط در رفتارهایش بسیار دیده می شود.

منطقه قانونی: این مامانها خشک و انعطاف ناپذیرند. بچه ها را کلاس های مختلف ثبت نام می کند تا از بقیه همسالانش عقب نماند. خودش خیلی کلاس و کارگاه و .. برای تربیت فرزند میرود. این مامان رفتارش مطلق است مثلا اگر مشاور گفت داد زدن ممنوع هرگز سر بچه داد نمی زند درصورتی که اگر بچه رفتاری را انجام دهد که به خودش یا دیگران بخواهد آسیب برساند ما باید سر بچه داد بزنیم. این مامان فقط قانون را می بیند و بچه را نمی بیند. مثلا اگر در یک جمع مهمانی همه بچه ها چیبس بخورند این مامان اجازه نمی دهد بچه اش بخورد و استدلالش این است که چیپس برای بچه مضر و ناسالم است و دکترش گفته نخور. این مامان رنج و اذیت شدن و سرکوب بچه را در جمع نمی بیند و فقط قانون را می بیند. فرزند این بچه ها در آینده بسیار قانون گریز هستند.

منطقه ارزشی: هدف این دوره رسیدن به منطقه ارزشی است. باور با ارزش فرق دارد. باور یک باید است و خشک است و درمنطقه هیجانی است باور یک نقطه است و می توان به آن رسید ولی ارزش یک نقطه نیست که بتوان به آن رسید یک طیف است و بی نهایت مثل مهربانی کردن که همیشه یک ارزش است و تمام شدنی نیست. هر چیزی که ما دوست داشته باشیم بچه مان ما را با آن صفت بشناسد یک ارزش است مثل راستگویی و درستکاری و ... همه انسانها ارزش دارند ولی همه بسیاری از ارزش ها را فراموش می کنیم. خیلی از مامانها قبل از بچه دار شدن تصمیم می گیرند که من یک مامانی خواهم شد که سر بچه داد نمی زنم، تحقیر نمی کنم و ...ولی همه بعد از بچه دارشدن همه این کارها را انجام می دهیم چون ارزشهایمان فراموش می شود. چه چیز باعث می شود که ارزش هایمان را فراموش کنیم؟ ذهن ماست که ما را از ارزش ها دور می کند. مثلا ذهن ماست که می گوید اگر داد نزنی بچه را تربیت نکردی.. در این منطقه مامان عاشق است و خود بچه را می بیند. اگر بچه در یک جمع حرف زشت بزند فکر او می گوید که دیگران الان چه فکری می کنند و از شدت فکر علایم بدنی مثل تپش قلب پدید می آید و به دنبال آن میل به داد زدن اما مامانی که در منطقه ارزشی است میگوید آیا داد زدن برای من ارزش است؟ آیا رابطه ام را با بچه بهبود می دهد یا بدتر می کند؟ پس من داد نمی زنم.

منطقه معنوی: در این منطقه امروزه خیلی کسی سر نمی زند چشمک. افرادی که در این منطقه هستند می گویند هر بلایی که سرمان بیاید همه را از جانب خدا می بینند و می گویند خدا را شکر این باعث شد که من به خدا نزدیک تر شوم. مثل مامان هایی که در زمان جنگ فزرندشان را از دست داده بودند یا بعضی مادرهایی که فرزند معلول و .. دارند.

ذهن یک سری تولیدات دارد: افکار، احساسات، هیجان، میل و علایم بدنی و خاطرات. یک مامان ارزشی هم فکرش شروع به کار کردن می کند . حالا چه می شود که یکی مامان ارزشی و یکی هیجانی می شود؟ مثلا دو بچه با ویژگی هایی مثل بیش فعالی و کج خلقی و ... یک مامان خیلی به هم میریزه و حالش بده و مامان دیگر خیلی عادی کارهایش را انجام می دهد. چه فرقی بین آنها وجود دارد؟ ذهن هر دوی آنها فکر تولید می کند و .. ولی مامان اول فکر خودش را واقعی می داند و باور دارد و مامان دوم نه  میگوید این فقظ یک فکر است. مامان منطقه ارزشی به این افکار می چسبد و هی پر و بالش می دهد و به گذشته می رود و برایش مثال پیدا می کند که قبلا یک بچه ای این کار را می کرد و آینده اش چه شد و بعد تصور سازی می کند که بچه او در آینده چه اتفاقاتی برایش می افتد و ... این مامان فقط یا در گذشته است یا آینده و حال را اصلا نمی بیند فقط فکرهای خودش را می بیند نه رابطه اش را با بچه. مهم این است که سریع فکر را برگردانیم. یک مهارتی را باید آموخت به نام ذهن آگاهی (mindfullness) که در آنصورت این فکر مثل یک قطار از ذهن ما عبور کند و ما به به فکر خودمان نچسبیم و بال و پرش ندهیم. این فکر باعث می شود که تمام انرژی ما گرفته شود. اگر به فکرمان چسبیدیم یک نگرانی هم در ما ایجاد می شود. ذهن آگاهی یعنی تمام تمرکزمان را مشغول کاری که انجام می دهیم بکنیم. حتی اگر ذهن ما هم فکر تولید کرد سریع برگردانیم به کار فعلی مان.

یک طبقه بندی دیگر مامانها کسانی که نظارتشان کم و پذیرشان بالا: مامان سهل گیر

نظارت بالا و پذیرش بالا: ارزشی

نظارت بالا و پذیرش کم: سخت گیر.. قوانین خشکی را وضع می کنند مثلا سر ساعت باید در خانه باشی و ...

پذیرش یعنی کارهای بچه را نسبت به شرایط سنی او بپذیریم.

 

تمرین هفته:  در طول هفته تمام رفتارهایی را که با فرزندتان انجام می دهید را بررسی کنید که هر کدام را در کدام منظقه ذهنی بوده اید.

 

ادامه دارد...

 

 

 

 

پسندها (5)

نظرات (1)

هانیل
17 اردیبهشت 96 11:22
راستی مامان صدرا جون با تبادل لینک موافقم شما لینک شدین